مدبغه. جایی که پوست و امثال آن پیرایند. (آنندراج). آنجا که پوست آش نهند. آنجا که پوست دباغت کنند و بپیرایند. - امثال: گذر پوست به دباغخانه است. یا: آخر گذر پوست به دباغان است. نظیر: گرو در دست گازر است. یا: گذر رسن بر چنبرست. (امثال و حکم دهخدا). ، ادارۀ دباغی، مجموع دباغان شهری
مدبغه. جایی که پوست و امثال آن پیرایند. (آنندراج). آنجا که پوست آش نهند. آنجا که پوست دباغت کنند و بپیرایند. - امثال: گذر پوست به دباغخانه است. یا: آخر گذر پوست به دباغان است. نظیر: گرو در دست گازر است. یا: گذر رسن بر چنبرست. (امثال و حکم دهخدا). ، ادارۀ دباغی، مجموع دباغان شهری
دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 50 هزارگزی خاوری مسکون و 30 هزارگزی خاور شوسۀ بم به سبزواران واقع است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 50 هزارگزی خاوری مسکون و 30 هزارگزی خاور شوسۀ بم به سبزواران واقع است و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)